امید به ظهور
امید به ظهور…
… مهدی زهرا بگذار بگویم که اهل دنیا در نبود تو چه کارها که می
کنندو سرنوشت بی حضور تو چگونه بی حساب و کتاب عمل می نماید!
باید گفت دنیا بی تو از جهنم پست تر است، حتی برای آنان که دم از خوشبختی می زنند!
چشم ها به من می گویند : دیگر انتظار بس است ، شاید روزی ما از بین برویم و جمال مولایمان را نبینیم!
قلب می گوید : شاید روزی از کار بیفتم و عشق سرورمان را درک نکنیم!
دل می گوید: شاید روزی پرپر گردم و از آمدن معشوق با خبر نشوم!
دست می گوید: شاید روزی بریده گردم و دستان آقایم را لمس نکنم!
پا می گوید : شاید روزی از کار بیفتم و نتوانم در رکاب مولایم باشم!
ولی تنها چیزی که آنها را نگه داشته، امید نزدیکی ظهور است …
خسته ام ،از زندگی ای که باید بدون عشق، بدون محبوب، … روزگار را سپری کنم !
آخر سالهاست که انتظارت را می کشم . حضور تو در خانه دلم باعث شده که قلبم آرام گیرد و امیدی برای تپیدن داشته باشد.
کاش پرستو بودم و بر بام خانه تو پرواز می نمودم …
کاش پروانه بودم و بر گرد تو می گردیدم…
کاش قاصدک بودم و به سوی تو بال می گوشودم و خبر آمدنت را از زبان خودت می شنیدم…
کاش ابری بودم وسایبانی برای وجودخسته ات …
ولی افسوس که انسان خاکی بیش نیستم تا به آستان خانه ات گام نهم!
عشق پیوند دو قلب است در یک آشیان که با یک هدف زندگی و مرگ را آغاز می کنند…
مهربانم!من دلباخته مهر توام و ره به سویی ندارم که تو می خواهی
، چون راه تو مقصدش نور خداست ، و مهر تو ، عطوفتی از دریای
محبت آن یکتاست، و قلب رئوفت، هدیه ای از اقیانوس بی کران رحمت الهی است.
تو با مهرت شمع الهی را در دلم روشن کردی و من هر روز همچون پروانه ای به دورش می گردم و می سوزم . معشوقم! نفس چشم هایم را مسخره می کند و می گوید: دل، قلب و احساس توانستند خود را به محبوب برسانند اما تو چه!!؟؟ تو تنها
کاری که می توانی انجام دهی ، گریستن است ؛ چون لیاقت دیدن نداری.
مگذار چشم هایم بیش از این سرزنش شوند. امامم ! تو رئوف و مهربان و خوش قلبی ، این را از همه شنیده ام…. پس مهربانم ! برای من دعا کن که هیچ گاه مطیع نفس نگردم و
فریب شیطان را نخورم و او را همواره دشمن قسم خورده خود بدانم
و هیچ گاه اجازه ندهم که با احساسم بازی کند و مرا از تو دور نماید…….